جدول جو
جدول جو

معنی هم دستی - جستجوی لغت در جدول جو

هم دستی
شرت دراجرای عملی اتفاق اتحاد (غالبا در مورد کارهای بد بکار رود)، همنشینی مصاحبت، برابری دو یا چند تن در زور و قوت و شان و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دو یا چند تن که در اجرای عملی شرکت کنند شریک متفق بیشتر در مورد کارهای بدبکاررود، همنشین مصاحب، دو یا چند تن که در زور و قوت و شان و شوکت برابر باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دستی
تصویر بد دستی
اسراف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم دیسی
تصویر هم دیسی
آکوموداسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم بستک
تصویر هم بستک
آلیاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دو دستی
تصویر دو دستی
تیغی که درازی آن باندازه دو دست باشد، با دو دست بوسیله هر دو دست: (دو دستی شمشیر میزد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهی دستی
تصویر تهی دستی
تنگ دستی، ناداری، بی پولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب دستی
تصویر آب دستی
چابکی و تردستی در کار، مهارت، برای مثال چنان در لطف بودش آب دستی / که بر آب از لطافت نقش بستی (نظامی۲ - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم بستر
تصویر هم بستر
کسی که با دیگری در یک بستر می خوابد، زن و مردی که با هم در یک بستر بخوابند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم بستگی
تصویر هم بستگی
هم بسته بودن، رابطه، ارتباط اشیا با یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم بسته
تصویر هم بسته
فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد، همجوش، آلیاژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کف دستی
تصویر کف دستی
ضرب تازیانه و جز آن بر کف دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم دوستی
تصویر کم دوستی
دوستان اندک داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم اسمی
تصویر هم اسمی
همنامی هم اسم بودن همنامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دیهی
تصویر هم دیهی
کسی که با دیگری در سکوت یک ده اشتراک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دینی
تصویر هم دینی
هم کیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوشی
تصویر هم دوشی
هم قدمی هم عنانی، برابری همسری، یاری رفاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم درسی
تصویر هم درسی
شرکت دو یا چند تن در خواندن نزد استاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دردی
تصویر هم دردی
شرکت در درد وبلیه ای با دیگری، غمخواری
فرهنگ لغت هوشیار
هم پشت بودن یاری یاوری: ... تا ببرکات یک دلی و مخالصت ومیامن هم پشتی و معاونت از چندین ورطه هایل خلاص یافتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم بسته
تصویر هم بسته
آلیاژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم بستری
تصویر هم بستری
همخوابگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم بستر
تصویر هم بستر
کسی که با دیگری دریک بستر بخوابد همخوابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همزیستی
تصویر همزیستی
سازگار، موافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قسمی
تصویر هم قسمی
باهم قسم خوردن هم سوگندی
فرهنگ لغت هوشیار
بفعالیت های حیاتی و مراوده ادامه دادن، اشتراک دو گیاه در زندگی. یا هم زیستی همزیستی) مسالمت آمیز. ادامه فعالیتها و رابطه دو یا چند دولت که از لحاظ نوع و رژیم حکومت با یکدیگر فرق دارند بوجهی توام با صلح و سلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نشستی
تصویر هم نشستی
معاشرت، مصاحبت، همدمی، منادمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نسبتی
تصویر هم نسبتی
منسوب بودن خویشاوندی، شباهت همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زیستی
تصویر هم زیستی
((هَ))
با هم زیستن، کیفیت همکاری و اتحاد دو جاندار مختلف است به منظور تغذیه یا ادامه زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم پشتی
تصویر هم پشتی
((~. پُ))
هم پشت بودن، یاری، یاوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم بسته
تصویر هم بسته
((هَ بَ تِ))
آلیاژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم بستر
تصویر هم بستر
((هَ. بَ تَ))
یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همزیستی
تصویر همزیستی
با هم زندگی کردن، زندگانی مردم دو کشور با کمک های اقتصادی و سیاسی به یکدیگر، در علم زیست شناسی شریک بودن دو گیاه در زندگی با یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همزیستی
تصویر همزیستی
Cohabitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم زیستی
تصویر هم زیستی
Coexistence, Symbiotic
دیکشنری فارسی به انگلیسی